.

عاشق که میشوی
نا آرام میشوی ، گاهی حسود ، گاهی خود خواه ، گاهی دیوانه، گاهی آرام ، گاهی شاد ، گاهی غمگین ، گاهی خوشبخت ترین
یک روز به خودت میایی میبینی تنهایی ؛
تنها ترین...
هیچ کسی رو نداری حتی برای درد و دل کردن و حرف زدن...
تنها غم میماند کنارت و تنهایی و سیگار!



نویسنده : Rahman

 

ماه هاست فراموشش کرده ام...
حتی خاطراتش را...
اما نمیدانم چرا دستانم هنوز به نوشتن نامش ذوق میکند
...!



نویسنده : Rahman

عبور می کنم
از مرز تو و خودم
نمی هراسم
از ناشکیبایی های درونم
نمی گریم
از بی وفایی های تو
و نمی شکنم
در آوار بی قراری دیدار
اما
می هراسم و می گریم و می شکنم
از بی تو، بودن
و ... بودن



نویسنده : Rahman

 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی . . .
 آنگاه که کاخِ آرزوهای کسی را ویران می کنی !
 آنگاه که شمع امیدِ کسی را خاموش می کنی . . .
 آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری . . .
 آنگاه که حتی گوشَ ات را می بندی
،

تا صدای خرد شدن غرورش را نشنیده بگیری  . . .
 آنگاه که " خدا " را می بینی ،
 و " بنده خدا " را نادیده می گیری . . .
 می خواهم بدانم !
 دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی ،
 تا برای خوشبختی خودت دعا کنی ؟

 

 



نویسنده : Rahman

حقیقتُ میدونی و از من دفاع نمیکنی
کنارِ تو میمیرم و تو اعتنا نمیکنی
مردم تورو از چشم من امشب تماشا میکنن
فردا غریبه ها منو پیش تو پیدا میکنن
کاش اتفاقی رد بشی از کوچه های دلخوری
به روم نیارم که چقدر میخوام که از پیشم نری
هربار با شنیدن صدای تو آروم شدم
حتی واسه ی رفتنت پیش همه محکوم شدم



نویسنده : Rahman

باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای
که در خلوت خانه پیر می‌شوی...
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیر آمدن
!



نویسنده : Rahman

همیشه از آمدن نـ بر سر کلمات مـی ترسیدم !

نـداشتن تو

نـبودن تو

نـماندن تو

کـاش اینبـار حداقل دلِ واژه برایم می سوخت و خبـری مـیداد از " نرفتن تو "...



نویسنده : Rahman

 

ثانیه های انتظار پشت چراغ قرمز را تاب بیاور

شاید که دارند آرزوی کودکی دست فروش را

برای یک دقیقه کاسبی بیشتر برآورده می کنند . . .



نویسنده : Rahman

درگیر رویای توام، منو دوباره خواب کن

دنیا اگه تنهام گذاشت، تو منو انتخاب کن

دلت از آرزوی من، انگار که بی خبر نبود

حتی تو تصمیمای من،چشمات بی اثر نبود

هر کاری می کنه دلم، تا بغضمو پنهون کنه

کی میتونه فکر تو رو، از سر من بیرون کنه

یا داغ رو دلم بزار، یا که از عشقت کم نکن

تمام تو سهم منه، به کم قانعم نکن



نویسنده : Rahman

روي قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت
زير باران غزلي خواند، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است، غم دل يا سم؟
آن قدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت

روز ميلاد، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ميلاد برابر شد و رفت

او کسي بود که از غرق شدن مي ترسيد
عاقبت روي تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد
واژه خسته که يک روز کبوتر شد و رفت

 



نویسنده : Rahman

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

درباره سایت
تصویر وبلاگ

Rahman.Yavar
آرشیو سایت
امکانات

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 204
تعداد آنلاین : 1

Alternative content






SEO Stats powered by MyPagerank.Net
Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت